تردیدکنان. در حال دودلی. مردد در امور. (برهان). کنایه از اضطراب کنان. مضطرب و حیران. (آنندراج) ، آه زنان. (برهان) (شرفنامۀ منیری). نالان. (انجمن آرا). دل دل گویان. ای دل ای دل گویان. نالان و زاری کنان بسبب دل از دست دادگی: بغداد جانها روی او طرار دلها موی او دل دل کنان در کوی اوچون خود فراوان دیده ام. خاقانی. ، لنگر کلامی است که مطربان و نغمه سرایان در بین آهنگ به ترنم و اصول گویند. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). تکیه کلام نغمه سرایان چنانکه برخی ای دل ای دل (دل ای دل ای دل) و یا دلی دلی گویند
تردیدکنان. در حال دودلی. مردد در امور. (برهان). کنایه از اضطراب کنان. مضطرب و حیران. (آنندراج) ، آه زنان. (برهان) (شرفنامۀ منیری). نالان. (انجمن آرا). دل دل گویان. ای دل ای دل گویان. نالان و زاری کنان بسبب دل از دست دادگی: بغداد جانها روی او طرار دلها موی او دل دل کنان در کوی اوچون خود فراوان دیده ام. خاقانی. ، لنگر کلامی است که مطربان و نغمه سرایان در بین آهنگ به ترنم و اصول گویند. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). تکیه کلام نغمه سرایان چنانکه برخی ای دل ای دل (دل ای دل ای دل) و یا دلی دلی گویند
مردد ماندن. تردید. دودلی. مردد بودن. دودل بودن. (یادداشت مرحوم دهخدا). تردید داشتن. دودلی و بی تصمیمی. مردد بودن در اقدام به کاری یا دست بازداشتن از آن. (فرهنگ لغات عامیانه). دلادل کردن. (فرهنگ عوام) ، بی قراری کردن. (غیاث). اضطراب و بی قراری کردن. (آنندراج) : کی به دست سنبل فردوس دل خواهیم داد تا که در سودای زلف یار دل دل می کنم. صائب (از آنندراج). - دل و دل کردن، اضطراب و بی قراری کردن. (آنندراج). - ، اظهار بی قراری کردن با گفتن لفظ ’دل و دل’: دنبال چشم او دل و دل کرده می روم وز گریه راه را همه گل کرده می روم. سنجرکاشی (از آنندراج)
مردد ماندن. تردید. دودلی. مردد بودن. دودل بودن. (یادداشت مرحوم دهخدا). تردید داشتن. دودلی و بی تصمیمی. مردد بودن در اقدام به کاری یا دست بازداشتن از آن. (فرهنگ لغات عامیانه). دلادل کردن. (فرهنگ عوام) ، بی قراری کردن. (غیاث). اضطراب و بی قراری کردن. (آنندراج) : کی به دست سنبل فردوس دل خواهیم داد تا که در سودای زلف یار دل دل می کنم. صائب (از آنندراج). - دل و دل کردن، اضطراب و بی قراری کردن. (آنندراج). - ، اظهار بی قراری کردن با گفتن لفظ ’دل و دل’: دنبال چشم او دل و دل کرده می روم وز گریه راه را همه گل کرده می روم. سنجرکاشی (از آنندراج)